سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بنده، دانشمند نباشد مگر آنکه بر بالاتر ازخود حسد نورزد و فروتر از خود را خوار نشمرد [امام باقر علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 18

خرافه‌ای در پایان صفر ماه صفر هیچ فرقی با ماه‌های دیگر ندارد و اصلاً چنین روایتی وارد نشده است که مردم پایان ماه صفر یا آغاز ربیع‌الاول را به حضرت رسول‌الله (ص) مژده دهند تا بهشتی شوند و یا ...؛ بلکه این گونه دروغ‌ها را شایع می کنند تا از یک سو وقایع تاریخی را تحریف کنند و از سوی دیگر خرافه‌گرایی را در اذهان عمومی مسلمین ترویج دهند و بعد خودشان این گرایشات خرافی را به نقد کشیده و یا حتی استهزاء کنند. به گزارش مشرق به نقل از رجا نیوز، گاهی انسان برای معرفی یک شخص اسم او را می‌آورد و گاه به فعل یا رسمی از او اشاره می نماید. مثلاً ممکن است بگوید حجت الاسلام فلانی شخص عالمی است و یا ممکن است بگوید: آن که اکنون در فلان مسجد در حال امامت نماز جماعت است، شخص عالمی است. این نحوه بیان و معرفی در ادبیات قرآنی نیز بسیار معمول می‌باشد. مثل آن که در معرفی امیرالمؤمنین به عنوان ولیّ الله می‌فرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (المائده، 55) ترجمه: ولىّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند. حضرت رسول اعظم (ص) نیز گاه برای تأیید یا تکذیب شخص یا جریانی، اسم او را می‌آوردند و گاه به جای اسم نشانه‌ای از او می‌دادند تا هر کجا این نشانه دیده شد،‌ حقانیت و یا بطلان صاحب نشانه نیز آشکار گردد و در ضمن تأیید غیبی نیز به اثبات رسد تا دل مردمان مطمئن و محکم گردد. مثل این که گاه می‌فرمودند: برادر و جانشین من علی (ع) است و گاه می‌فرمودند: آن که داماد من می‌شود جانشین من است و یا ... . روزی هم برای اثبات مؤید و بهشتی بودن ابوذر فرمودند: آن که الآن از در مسجد داخل می‌شود و پایان ماه «آذار – رومی» را خبر می‌دهد، اهل بهشت است و ابوذر وارد شد و چنین نمود. پس، موضوع اصلاً ماه صفر نبوده، بلکه ماه رومی آذار بوده است. روایت وارده چنین است: از ابن عباس نقل شده که گفت: «روزی پیامبر (ص) به همراه تعدادی از اصحاب‌شان در مسجد قبا نشسته بودند؛ رسول خدا (ص) فرمود: اولین کسی که الان بر شما وارد می‌شود، مردی از اهالی بهشت است. [مردم عوام گمان کردند که این ورود به مسجد سبب بهشتی شدن است، لذا] برخی از اصحاب تا این سخن را شنیدند، برخاسته و از مسجد خارج شدند، تا دوباره وارد شده و اولین کسی باشند که بهشت بر او واجب می‌شود. پیامبر (ص) متوجه شده، و به بقیه اصحاب که نزد ایشان بودند، فرمودند: اکنون جماعتی در حال سبقت گرفتن از یکدیگر، بر شما وارد می‌شوند، (ولی از میان آنها) کسی که پایان یافتن ماه آذار (نام یکی از ماه‌های رومی معادل ماه خرداد و در آن زمان معادل ماه صفر) را بر من بشارت بدهد، اهل بهشت است. آن جماعت برگشتند و وارد شدند و ابوذر رضی الله عنه نیز همراه‌شان بود، پیامبر به آنها فرمود: ما در کدام‌ یک از ماه‌های رومی هستیم؟ ابوذر گفت: یا رسول الله! ماه آذار به پایان رسیده است. پیامبر فرمود: ای اباذر! من این مسأله را می‌دانستم ولی دوست داشتم قوم من بدانند که تو مردی از اهالی بهشتی، و چطور این‌گونه نباشد، در حالی که تو بعد از من به دلیل محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد (تبعید) می‌شوی، تنها زندگی می‌کنی و تنها می‌میری، و قومی که امر کفن و دفن تو را انجام می‌دهند، به واسطه‌ی تو خوشبخت می‌شوند، آنها دوستان من در بهشتی هستند که به پرهیزکاران وعده داده شده است. [این حدیث در باب «معنى قول النبی ص من‏ بشرنی‏ بخروج‏ آذار فله الجنة» از کتاب معانی الاخبار (النص/ 204) و همچنین کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق (ج 1 / ص 175) و در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج 13 / ص 3) و با سلسله‌ی سند ذیل بیان شده: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّیْبَانِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ‏ الدَّقَّاقُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ]. دق الباب مساجد: این خرافه، از خرافه‌ی مژده پایان صفر بی سندتر و بی منطق‌تر است و به همین دلیل شاهدیم که بیشتر بازیچه و دست آویز کسانی شده است که حتی برای حضور در مقابل مساجد، تقیّدی نداشته و شئون مسجد را نیز رعایت نمی‌کنند. حتی دیده شده که دختر و پسر نامحرم، در کنار هم و با بدحجابی کامل، نصف شب مقابل مساجد می‌ایستند که مثلاً دق الباب کرده و مژده دهند و در عین حال که در همان حالت نیز غرق در گناه هستند، وارد بهشت شوند! این رفتارها که بیشتر تقلید از فرهنگ و رسوم کلیسایی می‌باشد، نه تنها در اسلام و بالتبع عقلانیت جایی ندارد و خرافه است، بلکه موجب وهن (اهانت) اسلام نیز می‌شود و به همین دلیل شاهد ترویج آن از سوی کسانی هستیم که گرایش و تقید خاصی هم به اسلام ندارند. لذا مردم مسلمان، مسئولین مساجد و هم چنین دوایر ذیربط باید به شدت این گونه خرافات را تکذیب کرده و اجازه انجام و رواجش را ندهند. چنان چه مقام معظم رهبری در پاسخ استفتایی در مورد دق الباب مساجد، ضمن نهی، امر به جلوگیری از آنان نمودند: «عمل فوق‌الاشاره مستند روایی ندارد و شیوه قابل تأیید نیست، اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است. آقایان علماء اعلام - دامت افاضاتهم - و مؤمنین - ایدهم الله تعالی - با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایی که چه بسا ممکن است منتهی به وهن مذهب شود، جلوگیری کنند». (معاونت فرهنگی تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی).


 نوشته شده توسط جعفر در شنبه 91/10/23 و ساعت 5:35 عصر | نظرات دیگران()

یک روز یه ترکه...
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد

یه روز یه قزوینی یه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد

یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!!

و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند.
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه آنقدر این ایمیل را بفرستیم و بخوانیم تا عادت های قجری در خندیدن به هموطن( آنکه در دیده ما جا دارد ) در ما بمیرد و با هم یکی باشیم مثل همیشه،مثل زمان های سختی و مثل زمان های جشن و افتخار


 نوشته شده توسط جعفر در دوشنبه 91/10/18 و ساعت 11:47 عصر | نظرات دیگران()

دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت: استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرد است:


هیـچ کس زنده نیست... همه مُردند


 نوشته شده توسط جعفر در سه شنبه 91/9/21 و ساعت 7:46 عصر | نظرات دیگران()

خاطرات"میرغضب"عربستان + عکس
تفاوت زیادی بین اعدام زنان و مردان وجود ندارد جز اینکه زنان باید موقع اعدام حجاب داشته باشند و به جز البشی کسی اجازه ندارد به آنها نزدیک شود.
پارسینه به نقل از گاردین نوشت: محمد سعد البشی، هر روز تا 7 نفر را گردن می زند: « برام اهمیتی نداره، 2تا، 4تا، یا 10تا. تا زمانی که اراده ی الهی رو جاری میکنم.

مهم نیست چند نفرو اعدام میکنم. » البشی کارش را از یک زندان در طائف شروع کرد. آنجا کارش دست بند یا چشم بند زدن به زندانیان قبل از اعدام شدنشان بوده است. « این پیش زمینه باعث شد میل به جلاد شدن در من بوجود بیاد. وقتی این منصب خالی شد من درخواست پذیرش دادم و بلافاصله قبول شدم. »

اولین کارش را در سال 1998 در جده انجام داد.  گناهکار، با دست و پای بسته و چشمبند به چشم ایستاده بود. با یک ضربه ی شمشیر سرشو قطع کردم. سرش چندین متر اون طرفتر پرتاب شد.
عصبی بودم. آدم های زیادی داشتن تماشا میکردن. هر چند این اضطراب ناشی از نگاه کردن مردم دیگه از بین رفته. » او میگوید موقع کار آرامش دارد چون در حال انجام عمل الهی است.

«خیلی ها که به عنوان شاهد، صحنه ی گردن زدن رو می بینند غش میکنند. من نمیدونم اگه دل دیدن این صحنه هارو ندارن برای چی میان. چی؟ خودم؟ من خیلی راحت می خوابم.»

آیا او فکر میکند که مردم از او میترسند؟ 
« ما توی این کشور، جامعه ای داریم که خوب میفهمند قانون خدا یعنی چی. هیچ کس از من نمی ترسد. من خویشاوندان و دوستان زیادی در مسجد دارم. من هم مثل بقیه یک زندگی عادی دارم. کارم هیچ مشکلی برای زندگی اجتماعیم بوجود نیاورده. »

قبل از هر اعدامی او نزد خانواده ی قربانی میرود و از آنها میخواهد قاتل را عفو کنند. 
« من همیشه، تا آخرین دقیقه، این امید رو دارم و دعا میکنم که خدا یک زندگی تازه به
گناهکار ارزانی کند. همیشه این امیدو زنده نگه میدارم. »

البشی فاش نمیکند که به خاطر هر اعدام چقدر پول میگیرد و میگوید این یک توافق محرمانه با حکومت است. ولی اصرار دارد بگوید انعامی که میگیرد اهمیتی ندارد. « افتخار من اینست که حکم خدا را اجرا میکنم. »

به هر حال، او فاش میکند که شمشیرش چیزی حدود 20000ریال سعودی (تقریبا 3300 یورو) می ارزد. 

« این شمشیر هدیه ای از طرف حکومته. من ازش مراقبت میکنم و هر از گاهی تیزش میکنم و اطمینان حاصل میکنم که لکه های خون روش باقی نمونده باشه.
این شمشیر خیلی تیز هست. مردم شگفت زده میشن که با چه سرعتی سر رو از بدن جدا میکنه. »

« همینکه قربانیان وارد میدان اعدام میشن، خودشونو از قبل تسلیم مرگ کردن. هر چند ممکنه هنوز امیدوار باشن که در آخرین دقیقه از طرف اولیا دم بخشیده بشن.تنها گفتگویی که بین من و اعدامی ها صورت میگیره اینه که من ازشون میخوام شهادتین رو بخونن. با قرائت شهادتین، فکر و دل اونا مشغول میشه.

وقتی زندانیا به وسط میدان اعدام میرسن نا و توانشونو از دست میدن. بعدش من حکم اعدامو میخونم و در یک چشم به هم زدن گردن زندانی رو میزنم. »

بی شک او تعدادی از زنان را هم اعدام کرده است. « علی رغم اینکه من از خشونت علیه زنان بیزارم ولی وقتی پای حکم الهی در میون باشه، حتما اونو انجام خواهد داد. »

تفاوت زیادی بین اعدام زنان و مردان وجود ندارد جز اینکه زنان باید موقع اعدام حجاب داشته باشند و به جز البشی کسی اجازه ندارد به آنها نزدیک شود. برای اعدام کردن زنها او میتواند از اسلحه هم استفاده کند.

« بستگی به این داره که خود اونا کدومو انتخاب کنن. بعضی وقتا میخوان من از شمشیر استفاده کنم و بعضی وقتا هم از اسلحه. ولی بیشتر وقتها اعدام شدن با شمشیرو ترجیح میدن. »


به عنوان یک جلاد باتجربه، البشی 42 ساله،‌ وظیفه ی تربیت جانشین را هم عهده دار شده. 
با افتخار میگوید:« من پسر 22 ساله ام، المساعد‌ رو، با موفقیت به عنوان یک جلاد آموزش دادم و او برای این کار تایید و انتخاب شد.»

آموزشها روی نکاتی مثل اینکه چطور شمشیر را در دست بگیرد و به کجا ضربه بزند، متمرکز شده بود و البته بیش از اینها، شامل مشاهده ی عملی اعدام برای کارآموز بود.

کار یک جلاد همه اش کشتن نیست. بعضی وقتها میتواند قطع عضو هم باشد. «برای قطع عضو، به جای شمشیر از یک چاقوی تیز مخصوص استفاده میکنم. وقتی میخوام دست رو قطع کنم از مفصل قطع میکنم. ولی در مورد پا، اولیا امر برام مشخص میکنن که از کجا قطع کنم و من هم تبعیت میکنم.»

البشی خودش را مردی خانواده دوست توصیف میکند. وقتی ازدواج کرد که جلاد شده بود و همسرش اعتراضی به شغلش نداشت. « اون فقط از من خواست که با دقت فکر کنم.»

« فکر نمیکنم همسرم از من بترسه. من با عشق و مهربانی با خانوادم رفتار میکنم. وقتی از اعدام برمیگردم اونا از من نمیترسن. بعضی وقتا حتی در تمیز کردن شمشیرم به من کمک میکنن. » 

پدر هفت فرزند، پدربزرگ هم شده. « دخترم، پسری به اسم حزه داره که مایه ی فخر و شادی من هست. »ادامه میدهد:« بعد از اون، پسرام هستن. بزرگترینشون سعد هست. و البته مساعد، کسی که جلاد بعدی خواهدبود. »

 نوشته شده توسط جعفر در سه شنبه 91/9/21 و ساعت 6:33 عصر | نظرات دیگران()

همه شما در ایران واژه آکبند را حتما شنیده اید. آیا هیچوقت فکر کردید که این از کجا آمده و به چه معنی  میباشد؟

آیا میدانستید واژه آکبند نه واژه ای لاتین است و نه پارسی؟! آیا می دانید این واژه از طرف چه کسانی  و چطور وارد زبان پارسی شده؟


قدیما که بندر آبادان بهترین بندر ایران بود و تمام کشتی  های تجاری (که اکثرا از کشور انگلستان وارد ایران می شدند) انجا بارشون رو تخلیه میکردند یا بار میزدند، روی برخی  از اجناس که خیلی  مرغوب بودند یک نوار کشیده شده بود ونوشتهشده بود:

( UK BAND (United Kingdom Band به معنی  بسته بندی شده انگلیس!

ولی  کارگرهای عزیز آن رو آکبند می  خواندند و همین طور شد که این تلفظ اشتباه در تمام ایران منتشر شد و همه به جنسی که بسته بندی شده و ظاهرا نو میباشد، می گویند آکبند!


 نوشته شده توسط جعفر در دوشنبه 91/9/6 و ساعت 7:56 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 12
مجموع بازدیدها: 136023
جستجو در صفحه

لینک دوستان
upturn یعنی تغییر مطلوب
عاشق آسمونی
alone
دلبری
افســـــــــــونگــــر
سپیده خانم
شقایقهای کالپوش
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سکوت ابدی
بلوچستان
سرچشمه عدالت و فضیـلت ؛ امام مهــدی علیه السلام
عاشقانه
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
دلدارا
عاطفانه
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سفیر دوستی
تنهایی......!!!!!!
اطلاعات عمومی
عشق مشعلدار
هستی تنهاااااا.....
ققنوس...
سکوتی پرازصدا
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
بادصبا
حامیان دکتر محمد باقر قالیباف
ایران اسلامی
جـــــــــــــــــــــــــذاب
ان شاء الله
محمدمبین احسانی نیا
مشاوره - روانشناسی
من.تو.خدا
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
Dark Future
عشق
ترخون
Manna
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
غدیریه
خنده بازار
اصلاحات
گل خشک
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
گروه اینترنتی جرقه داتکو
behtarinamkhoda
Tarranome Ziba
ماه تمام من
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
آسمان آبی
هر چی تو دوست داری
عاشق فوتبال20
wanted
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
آتیه سازان اهواز
شادِ شاد
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کشکول
دوستانه
دل نوشته های مائده
زنگ تفریح
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
شیاطین سرخ
نقاشی های الیکا یحیایی
سید خراسانی
خط خطی های یک دخترروانی...
عرفان وادب
یک عاشقانه ی ساده برای من......
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
عمو همه چی دان
آسمانی ها
نگار72
گلادیاتور
دخترونه
ایرانی
نبض شاه تور
تجربه های مربی کوچک
مهندسی متالورژِی
دلنوشته های یه عاشق!
ستاره سهیل
♥ღردپای عشق♥ღ
سفید پررنگ
ستاره
دست در دست دوست
Chamran University Accounting Association
بهاره تنها
رسم عاشقی
فــردا
آموزش تست زدن کنکور
vagte raftan
آزاد اندیشان
*...بانو...*
خبرهای ورزشی
خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ
*دنیای یخی*
مناجات با عشق
از یک انسان
صداقت

تَرَنّم عفاف
mahoor
.: دهکده عشق :.
آسمان آبی
فقط من برای تو
update your Science
sms های جدید
..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::..
☻☺♫ روشنک خانم ☻☺♫
نوجوونی از خودتون
اخبار
برای پسر نازم آیدین جان
ندای تنهایی من
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...
سیب، انار
سکـوتـــ شبـانـه"
سه ثانیه سکوت
درجست وجوی حقیقت
آزادی بیان
پری دریایی
داستان نویس
جوک و خنده
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
Tan Tan
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
کشکول
اینجا ماله سلنا و جاستینه
عسل....
sindrela
عشق ممنوعه و دلتنگی
شاخه نبات
منتظران مهدی
عاشقانه
سحر
یکی بود هنوزهم هست
عاشق تنها....
آریایی
آرش...پسر ایده آل من
آشنای غریب
جوادقدرتی..خوش آمدید..javadghodrati..بفرماییدچایی..نظریادت نره..
یه دختر تنها
به یاد تو
عشق طلاست
آخرین منجی
فاطمه بانو
من هیچم
سکوت
اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه
عشق کور
بـــــــــــــــــهــــــــنـــــــــــــوش
فقط خدا
تینا
زیر اسمان غربت
لوگوی دوستان
خبر نامه