سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شریف‏ترین بى‏نیازى ، وانهادن آرزوهاست . [نهج البلاغه]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 6

مدیر مسوول کیهان با درج یادداشتی با عنوان" ارثیه کسی نیست ! " به افشای زوایایی از ماجرای استیضاح وزیر کار پرداخت.

متن یادداشت حسین شریعتمداری به این شرح است.

1- بامداد دیروز سعید مرتضوی که دوشنبه شب هفته جاری بازداشت شده بود از زندان آزاد شد. دادستانی تهران با انتشار بیانیه ای درباره علت و چرایی این اقدام خود آورده است «پس از اعلام جرم دادستان تهران علیه سعید مرتضوی به اتهام قید شده در اعلام جرم، نامبرده به دادسرا احضار و پس از تحقیق و تفهیم اتهام توسط بازپرس پرونده به زندان معرفی گردید. متعاقبا پس از تکمیل تحقیقات بازپرس، نامبرده با صدور قرار تامین مناسب آزاد شد. همچنین از فاضل لاریجانی با توجه به مطالب منعکس در نوار منتشره تحقیقات لازم توسط بازپرس انجام گرفت. رسیدگی به پرونده هر دو نفر فوق ادامه دارد.»

در بیانیه دادستانی تهران ابهامات درخور توجهی دیده می شود از جمله آن که؛

الف- در بیانیه دادستان محترم تهران به اتهام سعید مرتضوی اشاره نشده و در این باره تنها به جمله مبهم «اتهام قید شده در اعلام جرم»! بسنده شده است و سؤال این است که «کدام اتهام»؟ پاسخ این سؤال را می توان از بخش پایانی این بیانیه کوتاه به دست آورد. آنجا که آمده است «همچنین از فاضل لاریجانی با توجه به مطالب منعکس در نوار منتشره، تحقیقات لازم توسط بازپرس انجام گرفت. رسیدگی به پرونده هر دو نفر فوق ادامه دارد» این جمله از بیانیه دادستان محترم تهران نشان می دهد که سعید مرتضوی و فاضل لاریجانی پرونده مشترکی دارند و از آنجا که درباره سعید مرتضوی از لفظ «اتهام» به صورت مفرد استفاده شده، می توان نتیجه گرفت که برخی از اتهامات دیگر مرتضوی در این بازداشت دخالت نداشته است.

اکنون جای این سؤال است که چرا مرتضوی برای تفهیم اتهام بازداشت می شود- آنهم بازداشت شبانه- ولی فاضل لاریجانی برای تفهیم اتهام بازداشت نمی شود؟!

ب- در بیانیه دادستانی آمده است «پس از اعلام جرم دادستان تهران علیه سعید مرتضوی به اتهام قید شده در اعلام جرم، نامبرده به دادسرا احضار و...» پرسش بعدی آن است که چرا دادستان محترم علیه سعید مرتضوی اعلام جرم کرده ولی علیه فاضل لاریجانی اعلام جرم نکرده است؟! مگر به استناد بیانیه دادستانی تهران، هر دو نفر متهم یک پرونده نبوده اند؟! اگر یکی از آنها شاکی و دیگری متهم بود، برخورد دوگانه دادستانی قابل توجیه بود ولی بیانیه دادستانی بر متهم بودن فاضل لاریجانی نیز تاکید و تصریح دارد. بنابراین بازداشت شبانه یکی از دو متهم و خودداری از بازداشت متهم دیگر چگونه قابل توجیه است و این تبعیض از کجا ناشی شده و به چه علت صورت پذیرفته است؟!

ج- بیانیه دادستانی نشان می دهد که اتهام هر دو متهم «به مطالب منعکس در نوار منتشره» مربوط است، که باید گفت اگر انتشار نوار یاد شده جرم باشد که هست و اقدام ضد اخلاقی، مجرمانه و غیرقابل توجیهی نیز هست، این جرم را آقای رئیس جمهور مرتکب شده است. بنابراین جرم مرتضوی می تواند اقدام غیراخلاقی و صد البته مجرمانه وی در تهیه نوار باشد. و جرم فاضل لاریجانی درخواست غیرقانونی او - صرفنظر از صحت و سقم آن - است. با این حساب وقتی قرار و تصمیم به دستگیری باشد اتهام فاضل لاریجانی اگر بیشتر از مورد اتهامی مرتضوی نباشد، کمتر از آن نیز به نظر نمی رسد و بار دیگر این سوال مطرح می شود که چرا با فاضل لاریجانی برخوردی مشابه سعید مرتضوی صورت نپذیرفته است؟!

از آنجا که فاضل لاریجانی، برادر ریاست محترم قوه قضائیه است برخورد دوگانه و غیر قابل توجیهی که به آن اشاره شد می تواند توهم تبعیض از سوی دستگاه تحت مدیریت ایشان را در پی داشته و برخلاف تاکید چندباره رهبرمعظم انقلاب و گواهی عقل و منطق؛ مصداق «به کارگیری احساسات مردم در جهت ایجاد اختلاف» باشد. اگر چنین باشد که متأسفانه هست، چه کسی پاسخگوست؟!

2- و اما، نوار مطرح و منتشر شده در جلسه علنی روز یکشنبه مجلس کمترین ارتباطی با موضوع و دستور کار جلسه یعنی استیضاح وزیرکار نداشت. اگر برادر رئیس مجلس - بر فرض صحت آنچه در نوار آمده است- مرتکب جرمی شده باشد، این موضوع چه ربطی به استیضاح وزیر کار دارد؟! و یا این جرم احتمالی! چه ارتباطی می تواند با رئیس مجلس داشته باشد؟! در کدام سیستم حقوقی و قضایی، گناه برادر- بر فرض صحت- را به حساب برادر دیگر می نویسند؟!

و سوال این است که آیا جناب رئیس جمهور از این نکته بدیهی بی خبر بوده اند؟! پاسخ نمی تواند مثبت باشد، بنابراین باید پرسید با چه انگیزه و برای رسیدن به کدام مقصود و منظور اقدام به انتشار نوار یاد شده کرده اند؟! به یقین منظور ایشان برخورد با یک فساد اقتصادی نبوده است، چرا که اگر چنین بود اولا؛ بایستی نوار را در اختیار مراجع قضایی و مراکز مربوطه قرار می دادند که ندادند!

ثانیا؛ چنانچه نگران فساد اقتصادی بودند چرا نوار مورد اشاره را مدتها نزد خود نگاهداشته و تا روز یکشنبه کذایی منتشر نکرده بودند؟

ثالثا؛ چرا در موارد مشابه که به اطرافیان ایشان مربوط می شود، نظیر ملاقات آقای «م» با یکی از متهمان ردیف اول فساد کلان اقتصادی در هتل لاله تهران، ماجرای «فیوضی» در کیش و نمونه های دیگری که موضوع این یادداشت نیست، سکوت کرده اند؟! بنابراین با جرأت می توان گفت؛ که منظور آقای رئیس جمهور مقابله با مفاسد اقتصادی نبوده است مخصوصا آن که از نوار یاد شده برای وادار کردن مجلس به پس گرفتن طرح استیضاح وزیر کار استفاده کرده اند و قبل از جلسه استیضاح نیز به انتشار این نوار در صورت استیضاح وزیر کار اشاره کرده بودند!

اکنون جای این سؤال است که آقای رئیس جمهور از انتشار نوار یاد شده در صحن علنی مجلس- صرفنظر از غیرقانونی و غیراخلاقی بودن آن- چه منظوری داشته اند؟! در این باره سخنی به میان نمی آوریم چرا که ذوق زدگی دشمنان تابلودار بیرونی از اقدام رئیس جمهور و تعجب توأم با تاسف مردم از این اقدام غیراخلاقی و غیرقانونی، پاسخ روشن و خالی از ابهامی به سؤال یاد شده است؟! و فقط اشاره می کنیم که ماجرا بسیار فراتر از یک به اصطلاح افشاگری- آنهم با مشخصات فوق الذکر- بوده است!

گفتنی است که براساس یک خبر موثق، برخی از اعضای دولت و نزدیکان رئیس جمهور با توجه به سخیف و غیراخلاقی بودن اقدام یاد شده و نیز پیامدهای منفی آن برای شخصیت رئیس جمهور، با انتشار نوار مخالف بوده اند ولی آقای «م» اصرار به انتشار آن داشته اند! چرا و با کدام انگیزه؟! بماند!

3- استیضاح وزیر کار اگرچه اقدامی قانونی بود ولی بسیار بعید به نظر می رسد که استیضاح کنندگان از پیامدهای سوء این اقدام خود باخبر نبوده باشند. مجلس و نمایندگان نیز با توجه به شرایط حساس کنونی از هرگونه اقدام تنش آفرین به شدت نهی شده و مشمول این هشدار رهبر معظم انقلاب بودند که «از امروز تا روز انتخابات هر کس احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار گیرد، قطعا به کشور خیانت کرده است» بنابراین چرا بر استیضاح اصرار ورزیدند؟! از برخی نمایندگان استیضاح کننده که اندک و کم شمارند، انتظار چندانی نبوده و نیست ولی بسیاری دیگر به شدت درخور ملامت هستند که چرا شرایط حساس کنونی را نادیده گرفته اند؟!

4- و بالاخره با عرض پوزش از مسئولان محترم بایستی خطاب به برخی از آنان این سخن حضرت امام راحل(ره) را گوشزد کرد که انقلاب و نظام ارثیه شما نیست که به میل خود در آن دخل و تصرف کنید و بعد از نشستن بر کرسی های مسئولیت که برآمده از خون صدها هزار شهید و خون دل خوردن توده های عظیم پاکباز و فداکار این مرز و بوم اسلامی است، اندازه نگه ندارید و توهم «این منم طاووس علیین شده»! در ذهن خود بپرورانید.

حسین شریعتمداری


 نوشته شده توسط جعفر در جمعه 91/11/20 و ساعت 4:55 صبح | نظرات دیگران()

فقط بچه‌های دهه‌شصتی بخوانند! شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه شما یادتون نمیاد: صفحه‌های خوش‌نویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو شما یادتون نمیاد: قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع می‌شد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گم‌شدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون می‌انداخت که این بچه‌ها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشی‌های فرستاده شده بود که همه‌ش رنگ‌پریده بود و معلوم نبود چی کشیدند. تازه نقاشی‌ها رو یک نفر با دست می‌گرفت جلوی دوربین، دستش هم هی می‌لرزید!! آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان شما یادتون نمیاد: یه برنامه بود به اسم بچه‌هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه!) بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه‌ها اومده بود رو نشون می‌داد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف و اون طرف می‌پرید و می‌گفت: آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، این‌جا رو آتیششش می‌زنم، اون‌جا رو آتیششش می‌زنم، همه‌جا رو آتیششش می‌زنم شما یادتون نمیاد: قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا می‌خواست با صوت بخونه! می‌گفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم شما یادتون نمیاد: اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا می‌پوشیدن شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا) شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم می‌شد، خدا خدا می‌کردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم همیشه هم گچ‌های رنگی زیر دست معلم زود می‌شکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه شما یادتون نمیاد: یکی از بازی‌های محبوب بچگی‌مون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیست‌ها، یا ضرب‌المثل یا چیستان ... شما یادتون نمیاد: قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانال‌ها رو عوض کنه شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگه برای شاپرک‌ها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خال‌های سرخ و زرده، با بال‌های قشنگش می‌ره و برمی‌گرده، می‌ره و برمی‌گرده.. شاپرک خسته می‌شه... بال‌هاشو زود می‌بنده... روی گل‌ها می‌شینه... شعر می‌خونه، می‌خنده شما یادتون نمیاد: اون مسلسل‌های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه‌اش رو می‌کشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا می‌داد شما یادتون نمیاد: خط فاصله‌هایی که بین کلمه‌هامون می‌ذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی می‌خواستیم خاص باشه، ستاره می‌کشیدیم شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو می‌سازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی می‌گفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار می‌گم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمی‌شه، چیزی درست نمی‌شه شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون می‌شنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه‌های شن پشت پنجره‌های شیشه‌ای، چسب‌هایی که به شیشه‌ها زده بودیم، صدای موشک‌باران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن می‌کرد، از همه طرف صدا بلند می‌شد: خامووووووش کن؛ خامووووووش کن!!!! شما یادتون نمیاد: اون موقع‌ها مچ دست‌مون رو گاز می‌گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می‌کشیدیم .. مامان‌مون هم واسه دل‌خوشی‌مون ازمون می‌پرسید ساعت چنده، ذوق‌مرگ می‌شدیم شما یادتون نمیاد: وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه می‌کردیم بلند می‌شدیم می‌رفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم شما یادتون نمیاد: یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می‌پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره! شما یادتون نمیاد: تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه‌هه که دستشو می‌ذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه می‌رفت، یه دفعه پرده کنار می‌رفت و می‌نوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ... شما یادتون نمیاد: که کانال‌های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو شما یادتون نمیاد: دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه‌ها رو سر صف جفت کنیم..... شما یادتون نمیاد: عیدا می‌رفتیم خرید عید، می‌گفتن کدوم کفشو می‌خوای چه ذوقی می‌کردیم که قراره کفش‌مونو انتخاب کنیم کفش تق‌تقی هم فقط واسه عیدا بود شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جی... کرددددددد شما یادتون نمیاد: مقنعه چونه‌دار می‌کردن سر کوچولومون که هی کلّه‌مون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونه‌ش نچرخه بیاد رو گوش‌مون. شما یادتون نمیاد: بچه که بودیم وقتی می‌بردنمون پارک، می‌رفتیم مثل مظلوما می‌چسبیدیم به میله کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونی که سوار تاب بود نگاه می‌کردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون می‌شد، دیگه عمرا پیاده می‌شدیم شما یادتون نمیاد: پاک‌کن‌های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می‌خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می‌کرد یا سیاه و کثیف می‌شد. شما یادتون نمیاد: وقتی مشق می‌نوشتیم پاک‌کن رو تو دست‌مون نگه می‌داشتیم، بعد عرق می‌کرد، بعد که می‌خواستیم پاک کنیم چرب و سیاه می‌شد و جاش می‌موند، دیگه هر کار می‌کردیم نمی‌رفت، آخر سر مجبور می‌شدیم سر پاک‌کن آب‌دهن بمالیم، بعد تا می‌خواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، می‌دیدیم دفترمون رو سوراخ کرده شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ... شما یادتون نمیاد: اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می‌رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می‌کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه شما یادتون نمیاد: سر صف پاهامونو 180 درجه باز می‌کردیم تا واسه رفیق‌فابریک‌مون جا بگیریم شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی شما یادتون نمیاد: گوشه پایین ورقه‌های دفتر مشقمون، نقاشی می‌کشیدیم. بعد تند‌تند برگ می‌زدیم می‌شد انیمیشن شما یادتون نمیاد: صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر این‌که برگه‌های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی‌ها نو بود شما یادتون نمیاد: آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می‌پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب‌تر باشن شما یادتون نمیاد: برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز می‌کردیم و می‌بردیم سر کلاس پز می‌دادیم شما یادتون نمیاد: با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست می‌کردیم می‌بردیم مدرسه شما یادتون نمیاد: تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا می‌کردیم تا خود مدرسه شوتش می‌کردیم شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی‌ها و تزئینات خز و خیلش! شما یادتون نمیاد: یه زمانی به دوست‌مون که می‌رسیدیم دستمون رو دراز می‌کردیم که مثلا می‌خوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز می‌کرد که دست بده، بعد ما یهو به صورت ضربتی دست‌مون رو پس می‌کشیدیم و می‌گفتیم: یه بچه این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون می‌دادیم) و بعد کرکر می‌خندیدیم که کنفش کردیم شما یادتون نمیاد: تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیف‌مونو می‌گشتیم می‌گفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!! شما یادتون نمیاد: افسانه توشی شان رو!! شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...! شما یادتون نمیاد: برگه‌های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی‌رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ‌های بدیع و دل‌فریبش آن را دوست داشتنی، خیال‌انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه‌ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو) شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه آسمان، یک ابر خسته سرد، یک ابر پر ز باران شما یادتون نمیاد: چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال می‌داد شما یادتون نمیاد: با آب و مایع ظرفشویی کف درست می‌کردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت می‌کردیم تا حباب درست بشه شما یادتون نمیاد: هر روز صبح که پا می‌شدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا هفت صبح، رادیو برنامه "بچه‌های انقلاب" رو پخش می‌کرد و ما هم‌زمان باهاش صبحانه می‌خوردیم شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود شما یادتون نمیاد: توی خاله‌بازی‌هامون یه نوع کیک درست می‌کردیم به این صورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد می‌کردیم و روش آب می‌ریختیم، اییییی الان فکرشو می‌کنم خیلی مزخرف بود چه جوری می‌خوردیم ما شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه! شما یادتون نمیاد: اون موقع‌ها یکی میومد خونه‌مون و ما خونه نبودیم، رو در می‌نوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!! شما یادتون نمیاد: بچه که بودیم به آهنگ‌ها و شعرها گوش می‌دادیم و بعضی‌ها رو اشتباهی می‌شنیدیم و نمی‌فهمیدیم منظورش چیه، بعد همون‌طوری غلط‌غولوط حفظ می‌کردیم شما یادتون نمیاد: خانواده آقای هاشمی رو که می‌خواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی شما یادتون نمیاد: دختره این‌جا نشسته گریه می‌کنه زاری می‌کنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم می‌نشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمی‌آورد شما یادتون نمیاد: با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می‌کردیم شما یادتون نمیاد: تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا می‌رفتیم با گوله‌های آسفالت تو خیابون بازی می‌کردیم!! بعضی وقتا هم اون‌ها رو می‌کندیم می‌چسبوندیم رو زنگ خونه‌ها و فرار می‌کردیم شما یادتون نمیاد: وقتی دبستانی بودیم قلک‌های پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می‌دادند تا پر از پول‌های خرد دو زاری، پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه‌ها بفرستند شما یادتون نمیاد: همسایه‌ها تو حیاط جمع می‌شدن رب گوجه می‌پختن. بوی گوجه‌فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می‌چشیدیم خوش‌مون نمیومد، مزه گوجه گندیده می‌داد شما یادتون نمیاد: تو کلاس وقتی درس تموم می‌شد و وقت اضافه می‌آوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو می‌کردیم که یکی از کلاس می‌رفت بیرون، بعد بچه‌های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب می‌کردند، اون که وارد می‌شد، هرچه‌قدر که به اون چیز نزدیک‌تر می‌شد، محکم‌تر رو میز می‌کوبیدیم شما یادتون نمیاد: دبستان که بودیم، هر چی می‌پرسیدن و می‌موندیم توش، می‌گفتیم ما تا سر این‌جا خوندیم!


 نوشته شده توسط جعفر در یکشنبه 91/11/8 و ساعت 1:6 عصر | نظرات دیگران()

یه روز یه ترکه ...
یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم
اینها را هم میشود خورد
این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی ره

......................................................................................................

یه روز یه ترکـــه میره جبهه
بعد از یه مدت فرمانده میشه
یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش
جواب میده کدوم داداشم؟
اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد
اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری

......................................................................................................

به یه ترکه گفتند کتابی بنویس
ترکه برای تالیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت
او برای یافتن منابع و کاوش در کتاب خانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و ...، سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب یازده جلدی نوشت
این ترکه کسی نبود جز علامه امینی و آن کتاب نیز همان الغدیر بود

......................................................................................................

یه روز یه ترکه داشته ذکر میگفته
در وسط ذکر هنوز تمام نشده بود که یک حوری بهشتی با جامی در دست از سمت راست او می آید و جام شراب بهشتی را تعارف میکند
اما چون ذکر هنوز تمام نشده بود ترکه به حوری اعتنا نمیکنه
حوری از سمت چپ میآید ولی بازهم ترکه اعتنا نمیکنه و حواسش را جمع ذکر حقتعالی میکند
تا اینکه حوری از نظر ناپدید میشه و ترکه بالاخره ذکر خدا را همانگونه که استادش گفته بود کامل میکنه
این ترکه کسی نبود جز علامه طباطبایی


 نوشته شده توسط جعفر در شنبه 91/11/7 و ساعت 12:12 عصر | نظرات دیگران()

نگاهی به یک توطئه انگلیسی؛ از امام چهل و نهم برای شیعیانِ ساحل آمودریا تا سرگرمی جدید برای دوازده امامی‌ها شیخ جوان کویتی از فراز منبری در لندن و با استفاده از تریبون‌هایی که دولت انگلیس در اختیارش قرار داده است، دارد صدای شیعه را به گوش جهانیان می‌رساند. شما به چیزی شک نمی‌کنید؟! به گزارش مشرق، در ساحل آمودریا نشسته‌اند؛ اسمشان هم شیعه است. اما امام چهل و نهم‌شان در لندن دارد امامت می‌کند و آنها هم به عشق «آقاخان چهارم» که زبانش انگلیسی است، با عشق و خلوص سعی می‌کنند تا زبان امامشان را یاد بگیرند. ساحل آمودریا کجا و لندن کجا؟ شیعه کجا و سرویس‌های جاسوسی روباه پیر کجا؟ حالا دیگر دست انگلیس در ساخت و ترویج وهابیت و بابیت و بهاییت و خیلی از «یت» های دیگر رو شده، اما سبک مغزی است اگر فکر کنیم این استعمار کثیف و دوستان مستکبرش برای شیعه دوازده امامی نقشه نکشیده باشند. همانطور که شیعه‌های اسماعیلیه را با امام چهل و نهم سر کار گذاشته‌اند حتما برای من و توی دوازده امامی هم نقشه دارند. حالا آنها را در استان‌های بدخشان افغانستان و تاجیکستان و در ساحل آمودریا یکجور و من و تو را در استان‌های ایران و در ساحل زاینده رود و کارون و... یکجور دیگر. همانطور که برای آنها «آقاخان چهارم» جور کرده‌اند، برای شیعه دوازده امامی هم یک طلبه خوش بر و رو، و خوش پوش تدارک دیده‌اند تا در لندن حسینیه و شبکه تلویزیونی و حوزه علمیه داشته باشد و منبر برود و بشود سینه چاک شیعیان و دشمن درجه یک وهابیت. «یاسر یحیی عبدالله الحبیب» را می‌گویم! چشم استعمار شیخ زندانی را می‌گیرد جوان متولد 1977 میلادی (1355شمسی) و فارغ­التّحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه کویت، فقط بیست و پنج سال داشت و تنها سه سال از از راه­اندازی «هیئت خدّام‌المهدی» در کویت می­گذشت که تندروی­هایش، دولت کویت را مجبور کرد هیئت را پلمپ و او را روانه زندان کند. اما این جوان جسور چشم انگلیسی‌ها را گرفته بود؛ پس سریع به سوژه مورد نظر سازمان‌های حقوق بشری انگلیس و آمریکا تبدیل شد. حتما خود مقامات کویتی هم متعجب شده بودند که این سازمان‌ها چرا بین اینهمه زندانی و شکنجه شده گیر داده‌اند به این روحانی جوان، اما ترجیح دادند سری را که درد نمی‌کند دستمال نبندند و بیش از سه ماه او را در حبس نگه ندارند. شیخ جوان از زندان کویت آزاد و با انگلیسی‌ها رفیق شد. نشان به آن نشان که پناهندگی بریتانیا گرفت و عازم شمال این کشور شد. تنها دو سال وقت کافی بود تا او ساکن لندن شده و حیطه فعّالیت­های خود را به شدّت گسترش دهد. روزنامه­ای با نام shianewspaper منتشر کند، حوزه علمیه «امامین عسکریین» را در لندن به راه اندازد، شبکه ماهواره­ای «فدک» را نیز با حمایت انگلیسی­ها تأسیس کند و در سال 2010 نیز مکان هیئتش در لندن را به حسینیه­ای بزرگ به نام «حسینیه سیّدالشّهدا» منتقل و مکان جدید را مجتمعی برای حوزه علمیه، هیئت، دفتر کار، مؤسّسه رسانه­ای، شبکه ماهواره­ای فدک، روزنامه شیعه و پایگاه اطلاع­رسانی اینترنتی قرار دهد. شیخ جوان کویتی حالا سی و شش سال دارد و از فراز منبری در لندن و با استفاده از تریبون‌هایی که دولت انگلیس در اختیارش قرار داده است، دارد صدای شیعه را به گوش جهانیان می‌رساند. شما به چیزی شک نمی‌کنید؟! آتشی که سنی‌ها را نشانه رفت ولی به دامن شیعه نشست برای اینکه کمی قضیه روشن‌تر شود و دلیل این حمایت‌ها را به وضوح دریابیم، کافی است سه سال برگردیم عقب؛ به رمضان المبارک 1431 قمری. شیخ انگلیسی در هفدهم ماه مبارک و در سالروز وفات عایشه همسر پیامبر اکرم(ص) مجلسی در حسینیه خود در لندن تشکیل داد و از فراز منبر جملات رکیک و نسبت‌های وقیحانه‌ای متوجه او کرد. او پس از ذکر ادلّه­ خویش برای اثبات نفاق و هرزه­گی و ... درمورد همسر پیامبر اسلام!، سخن خود را با این توصیه استراتژیک! به پایان رسانید که: «جشن­گرفتن به مناسبت هلاک عایشه، ضرورتی دینی است؛ چه این­که روز هلاکت عایشه، پیروزی اسلامی عظیمی به شمار می­رود.» سایت وی نیز با افتخار تمام در این­باره گزارش می­دهد: «لازم به ذکر است که شبکه ماهواره­ای "فدک" این جشن مبارک و وقایع آن را پوشش داده و پخش نمود. ضمن این­که در بالای صفحه­ شبکه نیز شعار "الله اکبر ... عایشه فی النّار" برای اوّلین بار در تاریخ شبکه­های تلویزیونی قرار داده شد! و در فواصل مختلف برنامه، سرودهایی به مناسبت و شادی از هلاکت رأس الکفر عایشه و شکر نعمت برائت از او، پخش گردید» این کار در حالی انجام شد که اقدام قبلی او در انتشار کتابی سراسر توهین به عایشه که تلاش داشت هرزگی او را ثابت کند، قبلا واکنش‌های شدیدی علیه شیعیان به همراه آورده بود. اقدام جدید او هم کاملاً علیه شیعیان تمام شد. «شیخ عبدالعزیز آل‏الشّیخ» مفتی اوّل سعودی چنین واکنش می­دهد: «بعد از اسائه‏ ادب یاسر الحبیب به أم‏المؤمنین عایشه، انتشار مذهب تشیّع در کشورهای عربی و اسلامی متوقّف شده است». وی در دیدار خود با ائمه جمعه و جماعات مساجد عربستان سعودی گفت: «سخنان یاسر الحبیب، روحانی‏ شیعه کویتی باعث شد تا بسیاری از اهل­سنّت که تمایلی به تشیّع داشتند، از مسیر انحرافی خود برگشته و راه مستقیم را برگزینند.» آل‏الشّیخ ادامه داد: «مُخبرین ما در کشورهای عربی به من اطلاع دادند عدّه زیادی از اهل‏سنّتی که شیعه شده بودند، به­خصوص در شمال آفریقا، پس از گفته‏های یاسر الحبیب متوجّه شده‏اند که تشیّع، مذهبی باطل است و به مذهب حقّ برگشته‏اند.» وی سپس به کنایه اضافه کرد: «شیعیان که خود را پشت دیوار مظلوم‏نمایی و شهادت پنهان کرده بودند، دست­شان رو شده و مشخّص گردید که این­ها قومی خبیث هستند. سخنان الحبیب، نعمت و عنایتی از سوی خداوند بود تا باطن واقعی ‏شیعیان روشن شود». اما سخنان مشکوک شیخ، مشکلات بسیاری برای شیعیان کویت و عربستان نیز به بار آورد. علمای شیعه‏ این دو کشور ـاز جمله «شیخ عَمری»، «شیخ حسین معتوق»، «شیخ حسن صفّار»، «شیخ علی آل‏محسن»، «شیخ عبدالجلیل السمین»، «شیخ نمر» و «سیّدهاشم السلمان»ـ مواضع سختی در برابر وی گرفته و او را از خود طرد کردند. واکنش‌هایی که در جهان اسلام اتفاق افتاد نشان می‌داد حمایت‌های انگلیس به بار نشسته است و جاسوس‌های بریتانیایی در انتخاب شیخ کویتی در زندان‌های کویت اشتباه نکرده بودند. اینبار هم سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن داشت جواب می‌داد. مخصوصا که شیخ سال بعد هم این برنامه را تکرار کرد. آبی بر آتش سخنان شیخ شهرت طلب حسابی آب به آسیاب وهابیت ریخته بود و مخالف علمای تراز اول شیعه نتوانسته بود به اندازه کافی از تبعات این اقدام کم کند و همچنان قیام­های منطقه­ای و نزاع­های بین­المذهبی به اولویت اوّل موضع­گیری­ها بدل شده بود. تا اینکه این دست موضع­گیری­ها که باعث ورود فشارهای فراوان به شیعیان عرب نیز شده بود، جمعی از علماء و فرهیختگان شیعه­ منطقه احساء عربستان را بر آن داشت تا استفتائی را خدمت مقام معظم رهبری ارسال کنند. پاسخ معظم له آبی بود بر آتش: «اهانت به نمادهای برادران اهل­سنّت از جمله اتّهام­زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. این موضوع، شامل زنان همه پیامبران و به­ویژه سیّدالانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمّد صلّی­الله­علیه­وآله– می­شود.» فتوایی که از شبکه ماهواره­ای "الجزیره" گرفته تا روزنامه "الانباء" کویت، سایت پرمخاطب "محیط"، روزنامه­های "السّفیر" لبنان و "الحیات" چاپ لندن و سایت رادیو تلویزیون مصر و ... به انعکاس درآمد و مورد تحلیل قرار گرفت. حتّی احمد الطّیب، شیخ الازهر در بیانیه­ای رسمی، این­چنین به فتوای رهبر حکیم انقلاب، واکنش نشان داد: «با تمجید و خرسندی، فتوای مبارک حضرت امام علی خامنه­ای را در خصوص تحریم اهانت به صحابه رضوان­الله­علیهم یا تعرّض به همسران حضرت رسول­(ص) دریافت کردم. این فتوایی است که با دانش صحیح و درک عمیق از خطرناکی آن­چه که اهل فتنه انجام می­دهند، صادر شده و بیان­گر علاقه و اشتیاق به وحدت مسلمانان است. آن­چه که باعث می­شود بر اهمیت این فتوا افزوده شود، آن است که عالمی از علمای بزرگ مسلمان و از بزرگ­ترین مراجع شیعه و به­عنوان رهبر عالی جمهوری اسلامی ایران، چنین فتوایی را صادر کرده است. من از جایگاه علم و با توجّه به مسئولیت شرعی­ای که دارم، می­گویم تلاش برای وحدت مسلمانان، واجب است و اختلاف بین پیروان مذاهب اسلامی باید به اختلاف نظر بین علما و صاحب­نظران محدود بماند و به وحدت امّت اسلامی، لطمه نزند که خداوند فرموده است: "ولا تَنازعوا فتَفشلوا و تَذهب ریحکم و اصبروا إنّ الله مع الصّابرین.» هرچند که در این میان، واکنش شبکه­های رسانه­ای وهّابیت مانند "العربیه" معلوم بود: سانسور و سکوت! من و تو در کدام ساحل نشسته‌ایم؟! فتوای مقام معظم رهبری دهان دشمنان شیعه را بست، آرامش را به جامعه اسلامی برگرداند و تفرقه افکنان را از اینکه به تمامی اهدافشان برسند، ناکام گذاشت. اما تاسف آور است که در همین قم خودمان هنوز شبکه تلویزیونی این شیخ سفیه توسط برخی آقایان تبلیغ می‌شود و تاسف آورتر آنکه هنوز برخی افراد چنین مجالسی را به بهانه‌های مختلف ترتیب می‌دهند. این روزها دارد دوباره بازار این مجالس گرم می‌شود. وهابی‌ها و بابی‌ها و بهایی‌ها که تکلیفشان مشخص است؛ شیعه اسماعیلیه هم که سرش با امام انگلیسی‌اش گرم است در ساحل آمودریا. تو حواست کجاست که سرت دارد گرم می‌شود!رجا نیوز :منبع خبر


 نوشته شده توسط جعفر در یکشنبه 91/11/1 و ساعت 6:46 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 12
مجموع بازدیدها: 135821
جستجو در صفحه

لینک دوستان
عاشق آسمونی
alone
upturn یعنی تغییر مطلوب
دلبری
افســـــــــــونگــــر
سپیده خانم
شقایقهای کالپوش
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سکوت ابدی
بلوچستان
سرچشمه عدالت و فضیـلت ؛ امام مهــدی علیه السلام
عاشقانه
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
دلدارا
عاطفانه
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سفیر دوستی
تنهایی......!!!!!!
اطلاعات عمومی
عشق مشعلدار
هستی تنهاااااا.....
ققنوس...
سکوتی پرازصدا
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
بادصبا
حامیان دکتر محمد باقر قالیباف
ایران اسلامی
جـــــــــــــــــــــــــذاب
ان شاء الله
محمدمبین احسانی نیا
مشاوره - روانشناسی
من.تو.خدا
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
Dark Future
عشق
ترخون
Manna
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
غدیریه
خنده بازار
اصلاحات
گل خشک
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
گروه اینترنتی جرقه داتکو
behtarinamkhoda
Tarranome Ziba
ماه تمام من
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
آسمان آبی
هر چی تو دوست داری
عاشق فوتبال20
wanted
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
آتیه سازان اهواز
شادِ شاد
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کشکول
دوستانه
دل نوشته های مائده
زنگ تفریح
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
شیاطین سرخ
نقاشی های الیکا یحیایی
سید خراسانی
خط خطی های یک دخترروانی...
عرفان وادب
یک عاشقانه ی ساده برای من......
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
عمو همه چی دان
آسمانی ها
نگار72
گلادیاتور
دخترونه
ایرانی
نبض شاه تور
تجربه های مربی کوچک
مهندسی متالورژِی
دلنوشته های یه عاشق!
ستاره سهیل
♥ღردپای عشق♥ღ
سفید پررنگ
ستاره
دست در دست دوست
Chamran University Accounting Association
بهاره تنها
رسم عاشقی
فــردا
آموزش تست زدن کنکور
vagte raftan
آزاد اندیشان
*...بانو...*
خبرهای ورزشی
خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ
*دنیای یخی*
مناجات با عشق
از یک انسان
صداقت

تَرَنّم عفاف
mahoor
.: دهکده عشق :.
آسمان آبی
فقط من برای تو
update your Science
sms های جدید
..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::..
☻☺♫ روشنک خانم ☻☺♫
نوجوونی از خودتون
اخبار
برای پسر نازم آیدین جان
ندای تنهایی من
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...
سیب، انار
سکـوتـــ شبـانـه"
سه ثانیه سکوت
درجست وجوی حقیقت
آزادی بیان
پری دریایی
داستان نویس
جوک و خنده
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
Tan Tan
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
کشکول
اینجا ماله سلنا و جاستینه
عسل....
sindrela
عشق ممنوعه و دلتنگی
شاخه نبات
منتظران مهدی
عاشقانه
سحر
یکی بود هنوزهم هست
عاشق تنها....
آریایی
آرش...پسر ایده آل من
آشنای غریب
جوادقدرتی..خوش آمدید..javadghodrati..بفرماییدچایی..نظریادت نره..
یه دختر تنها
به یاد تو
عشق طلاست
آخرین منجی
فاطمه بانو
من هیچم
سکوت
اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه
عشق کور
بـــــــــــــــــهــــــــنـــــــــــــوش
فقط خدا
تینا
زیر اسمان غربت
لوگوی دوستان
خبر نامه