سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید ، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد ، شایسته‏تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . [نهج البلاغه]
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 26

حکایت عابد زاهد و زن بدکاره

امام صادق

ـ در کتاب بحارالانوار و اصول کافی از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که آن حضرت می فرمایند:

عابدی بود که همیشه سرگرم عبادت و بندگی و اطاعت حق بود. به قدری در عبادتش کوشا بود که شیطان هرکاری می کرد که او را سست کند، نمی توانست.

النّهایه شیطان آخر نعره ای زد. بچّه هایش اطرافش جمع شدند، گفتند: تو را چه شده که فریاد می زنی؟

گفت: از دست این عابد عاجز شده ام! آیا شما راهی سراغ دارید؟

یکی از آن ها گفت: من او را وسوسه می کنم که به شهوت آید و زنا کند.

شیطان گفت: فایده ای ندارد؛ زیرا اصل میل به زن در او کشته شده است.

دیگری گفت: از راه خوراکی های لذیذ او را می فریبم تا به حرام خواری و شراب کشیده شود و او را هلاک کنم.

گفت: این هم فایده ندارد؛ زیرا در اثر ریاضت چند ساله، شهوت خوراکی نیز در او کشته شده است.

سوّمی گفت: از راه عبادت، همان راهی که در آن الان به سر می برد، چون عبادت می کند امّا آگاهانه نیست، می توانم او را گول بزنم.

شیطان گفت: آفرین! مگر از راه تقدّس کاری کنی!

بیایید قدر خود را بدانیم و در مبارزه با شیطان و طی نمودن مراحل تکامل تمام تلاش و توان خود را به کار گیریم وگرنه فرصت و وقت ما تنگ است و زمان مرگ نامعلوم!

 

بالاخره نتیجه ی این شورا این شد که خود همین شیطانک مأموریت پیدا کرد. (در اغلب متدیّنین از همین راه و نظایرش وارد می شود.) شیطانک به صورت جوانی به صومعه رفت و در زد. عابد آمد در صومعه را باز کرد دید یک جوان است.

آقا چه می خواهی؟

شیطان گفت: من جوان مسلمانی هستم ولی متأسّفانه پدر و مادر من گبر و بت پرست هستند. نمی گذارند، من نماز و عبادت کنم. شنیده ام عابدی در این جا مشغول عبادت است و صومعه دارد. گفتم بیایم نزد شما و بهتر به بندگی برسم. مگر شما نمی خواهید تمام مردم خدا پرست شوند؟ یکی از آن ها من هستم.

عابد به ناچار راهش داد. آمد جلوی عابد ایستاد به نماز خواندن.

آن قدر نماز خواند و خواند و خواند تا نزدیک غروب، عابد روزه دار بود. سفره ی کوچکی پهن کرد به جوان تعارف کرد. جوان گفت: نه نمی خورم. حالا دیر نمی شود. الله اکبر! ایستاد به نماز. عابد یک مقدار نان خشک خورد و دوباره به نماز ایستاد. بعد خوابش گرفت. به جوان گفت: بیا یک مقدار استراحت کن!

جوان گفت: نه! الله اکبر! و دوباره نماز بعدی را شروع کرد.

عابد یک مقدار خوابید. نیمه های شب بیدار شد، دید این جوان بین زمین و آسمان نماز می خواند.

 عابد به خودش گفت: عجب! عابدتر از من هم  هست که به این مقام نماز رسیده و اصلاً خسته نمی شود. این چه شوقی است؟ این چه نیرویی است که خدا به این جوان داده که غذا نخورد و خواب نداشته باشد و دایم به عبارت مشغول باشد؟ بالاخره گفت: بروم از او سؤال کنم که چه کرده که به این مقام رسیده؟

شیطانک سرگرم بود و اصلاً اعتنایی به عابد نمی کرد. سلام نماز را داد، فوراً به نماز بعدی سرگرم می شد. تا بالاخره عابد او را قسم داد که فقط سؤالی دارم، جواب مرا بده. شیطانک صبر کرد و عابد پرسید: چه کردی که به این مقام رسیدی؟!

گفت: من که به این مقام رسیدم، به واسطه ی گناهی بود که مرتکب شدم و بعد هم توبه کردم و حالا هر وقت به یاد آن گناه می افتم، توبه می کنم و در عباداتم قوی تر می شوم و صلاح تو را هم در همین می بینم که بروی و با زنی نامحرم زنا کنی و بعد توبه نمایی تا به این مقام برسی.

عابد

عابد گفت: من چطور زنا کنم؟ اصلاً راه این کار را نمی دانم و پول هم ندارم. شیطانک دو درهم به او داد و نشانه ی محلّه ی فاحشه ای را در شهر به او داد.

 عابد از کوه پایین رفت و به شهر داخل شد. از مردم سراغ خانه ی فاحشه را گرفت. مردم گمان کردند که او می خواهد آن زن را ارشاد و راهنمایی کند. جایش را نشان دادند. وقتی که بر فاحشه وارد شد، پول خود را به او عرضه داشت و تقاضای حرام نمود.

این جا لطف خدا به یاری عابد می آید و به دل فاحشه می اندازد که او را هدایت کند.

زن به سیمای عابد نگریست، دید زهد و تقوی از آن می بارد. آمدنش به این جا عادّی نیست. از او پرسید: چطور شد به این جا آمدی؟  گفت: چه کار داری تو پول را بگیر و تسلیم من شو!

زن گفت: تا حقیقت را نگویی، تسلیم تو نمی شوم!

بالاخره عابد به ناچار جریان را گفت.

زن گفت: ای عابد هر چند به ضرر من است و من الان به این پول نیاز دارم ولی بدان این شیطان بوده که تو را به سوی من راهنمایی کرده است. عابد گفت: او به من قول داده که به مقام او برسم.

زن گفت: نه چنین نیست که تو می گویی.

 ای عابد! از کجا معلوم که پس از زنا توفیق توبه پیدا کنی یا توبه ات پذیرفته شود و یا اگر یک وقت در حال زنا عزرائیل آمد و جانت را گرفت. تو جواب خدا را چه خواهی داد؟ یا این که جنب از حرام بودی، فرصت غسل و توبه و انابه پیدا نکردی. جواب حق را چه خواهی داد؟! از آن گذشته پارچه ی پاره نشده، بهتر است یا پاره شده و دوخته و وصله کرده شده؟! این شیطان بوده که تو را فریفته است.

عابد باز نپذیرفت. زن در آخر کار گفت: من این جا هستم. برای این شغل آماده هستم. تو برگرد اگر دیدی آن جوان همان جاست و همین طور سرگرم عبادت است، بیا من در خدمت هستم.

( البتّه دزد تا شناخته شد، فرار می کند. تا مؤمن فهمید و به این مرحله از شناخت رسید که وسوسه ی شیطان است، در می رود.)

سرانجام عابد قبول کرده و به صومعه برمی گردد، می بیند کسی نیست و می فهمد که این ملعون(شیطان) می خواسته او را در چه دامی بیندازد، از کرده ی خود پشیمان و نادم گشته و توبه می نماید و به عبادت مشغول و به آن زن فاحشه دعا می کند.

پیامبر

مرویست که شب آخر عمر آن زن فاحشه رسید و از دنیا رفت. صبح به پیغمبر آن زمان وحی رسید که به تشییع جنازه ی او برود. وقتی که بر در خانه ی زن می رسد، مردم می گویند: ای پیغمبرخدا! برای چه به در خانه ی این زن فاحشه آمده ای؟

می گوید: برای تشییع جنازه ی زنی از اولیاء حق آمده ام.

مردم می گویند: او زن فاحشه ای بیش نبود.

پیغمبر سرش را به سوی آسمان می کند و می گوید: خدا تو می گویی یکی از اولیای من مرده! تشییع جنازه اش کن! این مردم می گویند این زن فاحشه بوده، قضیه چیست؟

خطاب رسید: ای پیغمبر! هم مردم راست می گویند و هم من! چون این زن تا چندی پیش فاحشه بوده، امّا آن عابد را از گناه دور می کند. بعد از رفتن عابد در خانه را می بندد و پشت در می نشیند و کلاه خود را قاضی می کند و می گوید:

ای بدبخت و بیچاره! تو به عابد گفتی شاید در حال زنا عزرائیل به سراغت آید و تو توفیق توبه کردن پیدا نکنی! چه خاکی بر سر خواهی ریخت؟ تو که خودت از او پست تر هستی و یک عمر دامنت کثیف و آلوده است. تو چرا توبه نمی کنی؟ شاید عزرائیل یک وقت به سراغ تو هم بیاید. با دامن آلوده جواب خدا را چه خواهی داد؟!

از آن شب توبه کرد و از گناه برگشت و نادم و پشیمان گردید و با ما آشتی کرد و مشغول عبادت گردید.( گناهان کبیره، ج2، ص412)

باغبانا زخزان بی خبرت می بینم        آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

رهزن دهر نخفتست مشو ایمن از او    اگر امروز نبردست که فردا ببرد

عزیزان من!

بیایید قدر خود را بدانیم و در مبارزه با شیطان و طی نمودن مراحل تکامل تمام تلاش و توان خود را به کار گیریم وگرنه فرصت و وقت ما تنگ است و زمان مرگ نامعلوم!

 

ارزش انسان

ای که چون شیخ بهـا خواهی بهـای خویش را       از گلیم خـود بـرون مگذار پـای خویش را

گر خدا خواهی ببینی، از خودی ها دم مزن           بی خود از خود شو که تا بینی خدای خویش را

دیده ی نادیـده را زنگ تعلّق حایـل است              پاک کـن آیینه ی ایـزد نمـای خویش را

چـون زلیخـا اتّکا بـر چاک پیراهن مکن                   ورنه می بینی از این غفلت سـزای خویش را

مور را هرگز به دربـار سلیمان کار نیسـت              تا که وقف کار می سازد قوای خویش را

تا نگردی نیست از هستی نمی یابی نشان          جستجو کن از فنای خود بقای خویش را

تا مجـالی هست فکری کن بـرای آخرت               سعی کن یک لحظه دریابی صفای خویش را

از مـن ژولیده بشنـو تا توان داری به تـن                از گلیـم خود برون مگذار پای خویش را


 نوشته شده توسط جعفر در جمعه 90/7/15 و ساعت 6:36 عصر | نظرات دیگران()

پاک‌کننده طبیعی بجای شیمیایی!

 


در حال حاضر انواع و اقسام مواد پاک‌کننده شیمیایی در بازار موجود است. استفاده زیاد از این مواد برای سلامت بدن از جمله پوست مضر است. لذا سعی کنید فقط در مواقع ضروری از آنها استفاده کنید و از مصرف بیجا و بیش از حد آنها بپرهیزید.

 

 

 


 

مواد پاک کننده

البته موادی هم وجود دارند که به طور طبیعی خاصیت پاک‌کنندگی و ضدعفونی‌کنندگی دارند. ما شما را با این مواد آشنا می‌کنیم.

 

آرد

آرد برای ضدعفونی کردن دست‌های آلوده استفاده می‌شود. خمیر باریکی از آرد و آب را درست کنید و به دستانتان بمالید. سپس دست‌هایتان را با آب بشویید.

 

الکل

از الکل برای از بین بردن لکه‌های به جا مانده روی پارکت‌ها یا کابینت‌ها استفاده کنید. مقداری الکل روی یک پارچه کتانی بریزید و به سطح مورد نظر بمالید.

 

برنج

از برنج برای تمیز کردن داخل گلدان یا بطری‌هایی که دهانه باریکی دارند، استفاده کنید. سه چهارم گلدان را از آب گرم پر کنید و یک قاشق غذاخوری برنج خام به آن اضافه کنید. گلدان یا بطری را محکم تکان دهید و سپس آن را بشویید.

 

جوش شیرین

برای برق انداختن سینک ظرفشویی از جوش شیرین استفاده کنید. دستمالی که به جوش شیرین آغشته شده را به سطح سینک بزنید. سپس با دستمال دیگری آن را خشک کنید.

 

چای

برای تمیز کردن وسایل باغبانی که زنگ زده و فرسوده شده‌اند از چای استفاده کنید. مقداری چای دم کنید. وقتی سرد شد، آن را داخل یک سطل بریزید. وسایل را برای چند ساعت داخل آن خیس کنید. سپس هر کدام را با یک دستمال خشک کنید. حتما از دستکش استفاده کنید.

 

سس گوجه فرنگی

برای از بین بردن لکه ظروفی که از جنس مس و برنج هستند، استفاده می‌شود. مقداری سس گوجه‌فرنگی را روی یک دستمال بریزید و آن را به قوری، کتری و ماهیتابه بمالید. آن‌ها طی چند دقیقه، رنگ مسی اولیه‌شان را به دست می‌آورند. سپس با آب گرم آن‌ها را بشویید و با یک حوله خشک کنید.

 

گلیسیرین

برای پاک کردن قطره‌های شمع استفاده می‌شود. قطره‌های شمع را تا جایی که می‌توانید بکنید. سپس یک پارچه گلوله شده کتان را با گلیسیرین نمدار کنید و آنقدر روی قطره‌های شمع بمالید تا پاک شود.

 

نشاسته

برای از بین بردن چربی روی فرش استفاده کنید. نشاسته را روی محل مورد نظر بریزید و اجازه دهید 15 تا 30 دقیقه بماند و سپس جاروبرقی بکشید.

 

لیمو ترش

- برشی از لیمو را در کمی جوش شیرین فرو کنید و روی کابینت بکشید. با یک اسفنج خیس و یک اسفنج خشک سطح کابینت را تمیز کنید. به هیچ وجه لیمو و جوش شیرین را روی سطح کابینت‌های استیل و سنگی مثل مرمر نمالید.

- لیمو را روی سطح تخته‌ای که روی آن گوشت یا هر چیز دیگر را می‌برید، بچکانید. روی سطح تخته را پاک کنید و اجازه دهید 20 دقیقه بماند و سپس سطح آن را آب بکشید.

آب‌لیمو از به وجود آمدن آهک روی شیر آب جلوگیری می‌کند. برای این کار آب لیمو را روی شیر آب بچکانید و اجازه دهید به مدت یک شب بماند. سپس آن را با دستمال مرطوب پاک کنید

- وقتی دست‌تان با ماهی تماس داشت، دست‌هایتان را با آب لیمو پاک کنید.

 

روغن‌های مایع گیاهی خوراکی

- مقداری روغن و یک قاشق چای‌خوری نمک را با هم مخلوط کنید تا مانده‌های غذا را از ظروف چدنی ببرد. سپس با آب داغ آن را بشویید.

- اگر لکه‌های رنگ روی دستان‌تان ریخته، دست‌هایتان را با روغن‌های گیاهی آغشته کنید و با صابون بشویید.

- گرد و خاک کفش‌تان را با اسفنج نمدار از بین ببرید. سپس یک قطره روغن گیاهی را روی پارچه‌ای نرم بریزید و سطح کفش را به آن آغشته کنید تا خراش‌های ایجاد شده روی کفشتان از بین برود.

- مبلمان چوبی: دو فنجان روغن زیتون را با آب یک عدد لیموترش مخلوط کنید و با دستمال پارچه‌ای، مبلمان را جلا دهید.

 

سرکه

- با ریختن سرکه داخل راه آب و لوله‌های فاضلاب، آن‌ها را تمیز کنید. بعد از 30 دقیقه، با آب سرد آن را بشویید.

- کف زمین: یک چهارم فنجان سرکه را به یک سطل آب گرم اضافه کنید. این محلول کف زمین را تمیز می‌کند. توجه کنید که سرکه بر روی سنگ مرمر خراش ایجاد می‌کند و سطح چوبی زمین را خراب می‌کند.

- ظروف شیشه‌ای: برای از بین بردن لکه ظروف شیشه‌ای که با دست می‌شویید، یک فنجان سرکه بریزید و با آب بشویید.

 

نمک

- گل‌های مصنوعی را داخل پاکت کاغذی گذاشته و داخل آن نمک بریزید. پاکت را ببندید و محکم تکان دهید. نمک، کثیفی‌های روی گل را از بین می‌برد.

- قابلمه‌های چرب: مقداری نمک داخل قابلمه چرب بپاشید تا چربی‌های داخل آن را به خودش جذب کند. این روش برای ظروف تفلون و چدنی توصیه نمی‌شود.

 

برای تمیز کردن فرش می توانید...

- نمک و سرکه : این دو ماده را به صورت خمیر درآورید و روی لکه بریزید. بگذارید تا جذب شود. دستمال مرطوب را روی محل مورد نظر بمالید. بعد از خشک شدن، جاروبرقی بکشید.

 

- پراکسید هیدروژن یا آب اکسیژنه : پراکسید هیدروژن تمیزکننده فوق‌العاده‌ای به خصوص برای لکه‌های پروتئین و خون است. بعد روی محل مورد نظر، آب یا سرکه سفید بمالید.

 

- جوش‌شیرین و سرکه : پودر جوش‌شیرین را روی لکه فرش بریزید و سرکه سفید را اضافه کنید. بعد از تمام شدن کف حاصل، یک دستمال را روی فرش بکشید تا سرکه را جذب کند. بگذارید این قسمت خشک شود. با جاروبرقی باقی‌مانده جوش‌شیرین را جمع کنید.


 نوشته شده توسط جعفر در جمعه 90/7/15 و ساعت 6:4 عصر | نظرات دیگران()

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه می خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

تا اینکه یه روز؛ علی نشست رو به رومو گفت: اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می کنی؟

فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم : من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.

گفتم: تو چی؟ گفت: من؟

گفتم: آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار می کنی؟

برگشت و زل زد به چشامو گفت: تو به عشق من شک داری؟ فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.

گفتم: پس فردا می ریم آزمایشگاه.

گفت: موافقم، فردا می ریم.

و رفتیم ... نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!

سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم...

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینکه بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره...

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید... اضطرابو می شد خیلیآسون تو چهره هردومون دید.

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس.

بالاخره اون روز رسید. علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو می گرفتم... دستام مثل بید می لرزید. داخل آزمایشگاه شدم...

علی که اومد خسته بود. اما کنجکاو ... ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه. فهمید که مشکل از منه. اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی ...

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.

تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: علی، تو چته؟ چرا این جوری می کنی؟

اونم عقده شو خالی کرد و گفت: من بچه دوس دارم. مگه گناهم چیه؟! من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.

دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری...

گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟

گفت: آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان می بینم نمی تونم. نمی کشم...

نخواستم بحثو ادامه بدم... دنبال یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم و اتاقو انتخاب کردم...

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم!

نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم، بنابراین از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم ...

دلم شکست. نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، حالا به همه چی پا زده.

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم. برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود. درش آوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم.

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون...

توی نامه نوشته بودم:

علی جان، سلام

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم.

می دونی که می تونم. دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم...

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه...

توی دادگاه منتظرتم...

 نوشته شده توسط جعفر در شنبه 90/7/9 و ساعت 1:54 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2      
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 17
مجموع بازدیدها: 136202
جستجو در صفحه

لینک دوستان
عاشق آسمونی
upturn یعنی تغییر مطلوب
alone
دلبری
افســـــــــــونگــــر
سپیده خانم
شقایقهای کالپوش
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سکوت ابدی
بلوچستان
سرچشمه عدالت و فضیـلت ؛ امام مهــدی علیه السلام
عاشقانه
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
دلدارا
عاطفانه
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سفیر دوستی
تنهایی......!!!!!!
اطلاعات عمومی
عشق مشعلدار
هستی تنهاااااا.....
ققنوس...
سکوتی پرازصدا
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
بادصبا
حامیان دکتر محمد باقر قالیباف
ایران اسلامی
جـــــــــــــــــــــــــذاب
ان شاء الله
محمدمبین احسانی نیا
مشاوره - روانشناسی
من.تو.خدا
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
Dark Future
عشق
ترخون
Manna
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
غدیریه
خنده بازار
اصلاحات
گل خشک
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
گروه اینترنتی جرقه داتکو
behtarinamkhoda
Tarranome Ziba
ماه تمام من
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
آسمان آبی
هر چی تو دوست داری
عاشق فوتبال20
wanted
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
آتیه سازان اهواز
شادِ شاد
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کشکول
دوستانه
دل نوشته های مائده
زنگ تفریح
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
شیاطین سرخ
نقاشی های الیکا یحیایی
سید خراسانی
خط خطی های یک دخترروانی...
عرفان وادب
یک عاشقانه ی ساده برای من......
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
عمو همه چی دان
آسمانی ها
نگار72
گلادیاتور
دخترونه
ایرانی
نبض شاه تور
تجربه های مربی کوچک
مهندسی متالورژِی
دلنوشته های یه عاشق!
ستاره سهیل
♥ღردپای عشق♥ღ
سفید پررنگ
ستاره
دست در دست دوست
Chamran University Accounting Association
بهاره تنها
رسم عاشقی
فــردا
آموزش تست زدن کنکور
vagte raftan
آزاد اندیشان
*...بانو...*
خبرهای ورزشی
خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ
*دنیای یخی*
مناجات با عشق
از یک انسان
صداقت

تَرَنّم عفاف
mahoor
.: دهکده عشق :.
آسمان آبی
فقط من برای تو
update your Science
sms های جدید
..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::..
☻☺♫ روشنک خانم ☻☺♫
نوجوونی از خودتون
اخبار
برای پسر نازم آیدین جان
ندای تنهایی من
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...
سیب، انار
سکـوتـــ شبـانـه"
سه ثانیه سکوت
درجست وجوی حقیقت
آزادی بیان
پری دریایی
داستان نویس
جوک و خنده
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
Tan Tan
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
کشکول
اینجا ماله سلنا و جاستینه
عسل....
sindrela
عشق ممنوعه و دلتنگی
شاخه نبات
منتظران مهدی
عاشقانه
سحر
یکی بود هنوزهم هست
عاشق تنها....
آریایی
آرش...پسر ایده آل من
آشنای غریب
جوادقدرتی..خوش آمدید..javadghodrati..بفرماییدچایی..نظریادت نره..
یه دختر تنها
به یاد تو
عشق طلاست
آخرین منجی
فاطمه بانو
من هیچم
سکوت
اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه
عشق کور
بـــــــــــــــــهــــــــنـــــــــــــوش
فقط خدا
تینا
زیر اسمان غربت
لوگوی دوستان
خبر نامه