پيام
+
مسافر تاکسي آهسته روي شونه راننده زد چون مي خواست ازش يه سوال بپرسه ... راننده جيغ زد، کنترل ماشين رو از دست داد. نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس. از جدول کنار خيابون رفت بالا. نزديک بود که چپ کنه... اما کنار يک مغازه توي پياده رو متوقف شد... براي چند ثانيه هيچ حرفي بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.
DARYAEI
91/4/26
اجتماعي *
سکوت سنگيني حکمفرما بود تا اينکه راننده رو به مسافر کرد و گفت: «هي مرد! ديگه هيچ وقت اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندي!» مسافر عذرخواهي کرد و گفت: «من نمي دونستم که يه ضربه کوچولو اين همه تو رو مي ترسونه.»
راننده جواب داد: «واقعا تقصير تو نيست. امروز اولين روزيه که به عنوان يه راننده تاکسي دارم کار مي کنم، آخه من 25 سال راننده ماشين جنازه کش بودم!»
غزل صداقت
:))